بحث به
جايي كشيده شد كه نميخواستم ولي اميدوارم بهتر باشد از آنچه ميخواستم. زهراي
مرضيه(عليهاالسلام) جوان است. معمولاً جوان خواب لازم دارد و خواب او بيشتر از
انسان پير است. زهراء خسته است زيرا در روز كار ميكند. پيغمبر اكرم وارد خانهي
او شدند ديدند بچه در دامنش ميباشد و دست مبارك به آسياست از بس آسيا كرده در
كنار آسيا خوابش برده است. زهراي خود را بيدار كرد. گفت: عزيزم! بچش، بچش، تلخي
دنيا را براي شيريني آخرت. زهرا(عليهاالسلام) خسته است، بچه دار، خانهدار، شوهر
دار. اول كه همكار نداشت خيلي برايش سخت بود. وقتي هم كه همكار پيدا كرد فضهي
خادمه آمد، پيغمبر اكرم سفارش كرد زهرا جان! اين هم يك انسان مثل تو ميباشد بايد
كارهاي خانه را قسمت كني يك روز كارهاي خانه براي تو و يك روز باي فضه. زهرا(عليهاالسلام)
كار ميكند. خستهاست. خانهداري كار مشكلي است. بچهداري كار مشكلي است. شوهر
داري كه انشاءالله بحث آيندهي ماست كار مشكلي است. زهرا(عليهاالسلام) همهي اين
كارها را به طور كامل دارد اما در دل شب وقت نمازش ديگر خواب چيست؟ خستگي چيست؟ به
اندازهاي روي پا ايستاده كه پاهايش ورم كرده است. راجع به دو نفر نقل كردهاند كه
اينها از بس روي پا ايستادند و «ايك نعبد و
اياك نستعين» گفتند پاهايشان ورم كرد: يكي شخص پيغمبر اكرم(صلياللهعليهوآله)
و يكي هم حضرت زهرا(عليهاالسلام) ميباشد. در دل شب بلند ميشود خدا خدا ميگويد
دعا ميكند آن هم براي ديگران. حضرت امام حسن(عليهالسلام) ميفرمايد: از شب تا به
صبح روي پا ايستاد و نماز به جاي اورد و هرچه دعا كرد گفت : خدا! همسايهها، خدا!
مسلمانها، خدا! ديگران. ميگويد بعد به مادرم گفتم: خوب بود به ما هم دعا بكني،
گفت: نه عزيزم ديگران بر ما مقدمند «الجار ثم
الدار».[1]
پي نوشت
ها:
[1].
بحارالانوار جلد 10 صفحه 25